به گزارش پایگاه خبری تسریر، پارسا پیکر استاد روانشناسی دانشگاه پپرداین در یادداشتی نوشت: گلدان ترک خورده ھدفی برای خدمت است.
زمانی سفالگر معروفی بود که خالق گلدان های زیبا بود. او در استعدادش در منحصر به فرد ساختن هر گلدان به روش خاص و طراحی هر یک برای کارکرد خاصی بود. با این حال گلدان ها کاملاً درک نمی کردند که برای آنها مهمترین چیز این است که خاص ترین گلدان باشند و در بین همه گلدان ها بیشتر به چشم بیایند. اما در واقعیت، همه چیز اینطور نبود.
در پایان روز، برخی از گلدان ها به دلیل زیبایی تحسین می شدند، برخی به دلیل نگه داشتن گل مورد تحسین قرار می گرفتند، در حالی که برخی دیگر به عنوان هدیه داده شده و لبخند را برای خریداران خود به ارمغان می آوردند. در میان این همه گلدان یک گلدان بود که ترک داشت و نیمه شکسته به نظر می رسید. سفالگر با اعتقاد به توانایی و استعداد خود، سعی نکرد آن را تعمیر کند، بلکه اجازه داد گلدان همانطور باشد. گلدان هدف سفالگر را درک نمی کرد. در عین حال به گلدان های دیگری که ترک نداشتند حسادت می کرد. گلدان فکر کرد: «آنها از من زیباتر هستند»، «حداقل هیچ شکاف بیرونی ندارند.
نکته ای که گلدان ترک خورده نمیفهمید، این بود که مانند گلدانهای دیگر، جایگاه ویژهای در قلب سفالگر داشت. با یک تفاوت که سفالگر هر روز گلدان ترک خورده را با خود به بیرون می برد تا از فواره نزدیک خانه اش کمی آب بیاورد و پس از یک پیاده روی طولانی دوباره آن را به خانه بیاورد. این رویکرد سفالگر برای گلدان ترک خورده نیز معنی نداشت. “وقتی نمی توانم آب را نگه دارم، چگونه می توانم مفید باشم؟” گلدان با خودش فکر کرد اما به نظر میرسید که سفالگر دقیقاً میدانست که دارد چه میکند و از هر خلقت منحصربهفردش به روش خاص خود لذت میبرد.
گلدان ترک خورده بیشتر اوقات خود را بی فایده می دید و هر بار که با سفالگر به بیرون می رفت نمی توانست دلیل این کار رو درک کند. یک روز سفالگر تصمیم گرفت هدف از خلق گلدان ترک خورده را شرح دهد. وقتی با هم بیرون راه میرویم، به خاطر شکافهایت به همه گلهای پیادهرو آب میدهی. تو به گل ھا حیات می دھی و این هدف توست. در حالی که گلدان های دیگری که من می سازم عملکردهای متفاوتی دارند، ھدف تو از ھمه ی آنها بزرگتر است. تو هر روز از خودت خالی می شوی و هر روز گل ها را شکوفا می کنی. گلدان ترک خورده خوشحال شد. به هر حال او هدف بزرگی را دنبال می کرد.
درس های مهم در مورد هدف:
هدف در واقع دلیل ایجاد چیزی یا شخصی است. وقتی دقیق تر به آن نگاه می کنیم، هدف، طراحی و عملکرد چیز ایجاد شده را تعیین می کند. وقتی هدف خود را پیدا می کنیم، در همان زمان کار خود را می یابیم و آنچه را که در مورد ما منحصر به فرد است کشف می کنیم. ویکتور فرانکل، یکی از پدران درمان اگزیستانسیال و نویسنده ی کتاب معروف انسان در جستجوی معنا، ھدف را “انگیزه اولیه تجربه انسان” توصیف می کند. تئوری و مفهوم کامل اگزیستانسیال درمانی مبتنی بر یافتن معنایی برای زندگی و استفاده از رنج ها به نفع خود با یافتن هدفی برای خود و دنیای اطراف است. سه اصل مهم در مورد هدف وجود دارد که باید بدانیم:
۱–هر انسانی هدفی دارد و نیازمند کشف است:همانطور که ویکتور فرانکل اشاره کرد، بزرگترین جستجوی ما برای معنا، هدف است. قبل از اینکه به بیرون نگاه کنیم و تصمیم بگیریم که چه کسی می خواهیم باشیم، ابتدا باید به درون خود نگاه کنیم و فراخوان منحصر به فرد خود را کشف کنیم. یافتن هدف ما به تنهایی امکان پذیر نیست. ما به افرادی خوش قلب و دلسوز نیاز داریم که چشمانی داشته باشند تا پتانسیل ما را ببینند و به ما کمک کنند تا آن را کشف کنیم.
۲–یافتن هدف به معنای یافتن خود است: همانطور که هدف کارکرد و طراحی ما را تعیین می کند، لحظه ای که هدف خود را پیدا می کنیم، خودمان و آنچه برایمان معنادار است را یافته ایم. نظریه انتخاب که توسط ویلیام گلاسر ایجاد شده است، ما را تشویق می کند تا مسئولیت زندگی خود را بپذیریم و از طریق تعیین اهداف درست، معنایی را پیدا کنیم که می تواند بر سلامت روان ما تأثیر زیادی بگذارد. وقتی ھدف خود را پیدا کنیم و بتوانیم آن را هر روز با اطلاعاتی که دریافت میکنیم، اقدامات روزانه ی مان و همکاری با افراد مناسب، پرورش دهیم، خوشحالتر میشویم.
۳–هدف ما همیشه ریشه در خدمت دارد:هیچ کاری در دنیا نمی تواند ما را به شخصی بزرگتر تبدیل کند مگر اینکه خدمت کنیم. رمز عظمت همیشه مربوط به خدمت به دیگران است. هدف ما همیشه به بیرون از خودمان هدایت می شود و از ما می خواهد تا زندگی مردم را به شیوه ای مثبت لمس کنیم. یکی از بهترین راه هایی که می توانیم هدف خود را بفهمیم این است که ببینیم آیا این راهی برای خدمت به دیگران است یا خیر. ما آفریده شده ایم تا با استعدادهای الهی خود به یکدیگر خدمت کنیم.
وقتی هدف خود را پیدا می کنیم، جایی برای مقایسه، حسادت یا تلاش برای اینکه شخص دیگری باشیم وجود ندارد. ما همان کسی می شویم که برای ما و خود اصلی مان طبیعی است. همانطور که پرندگان برای پرواز آفریده شده اند، هر انسان نیز برای هدف خاصی آفریده شده است. تنها کاری که ما باید انجام دهیم این است که در اعماق وجود خود آن را کشف کنیم ، از فرآیند آن لذت ببریم و در پایان هر روز از خود بپرسیم: “امروز چگونه خدمت کرده ام؟“