به گزارش تسریر، معصومه آخوندی کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در یادداشتی نوشت: در طول تاریخ، همه رفتارهای غیر قابل پیش بینی، غیر منطقی، آزار دهنده یا هر رفتاری را که از هنجارهای اجتماعی دوران خود منحرف شده است، با صفت “دیوانه وار”، “غیر عاقلانه” و “جنون آمیز” توصیف شده اند اما در هر دوره ای علت رفتارهای جنون آمیز تغییر یافته است. مثلا یونانیان باستان بر این بودند که خدایان رفتار های نابهنجار را کنترل می کنند و بی اعتنایی به خدایان و سرپیچی از آنان می تواند به بیماری های روانی منجر شود.
بقراط پدر علم پزشکی چهار قرن قبل از میلاد، که معروفترین پزشک یونان بود دو کار مهم انجام داد ١- یک سیستم طبقه بندی تشخیصی طراحی کرد ٢- برای توضیح رفتار نابهنجار، یک مدل (نظریه) ارائه داد.
بقراط بعضی سمپتوم های (علائم) پسیکولوژیک (روانی) رایج را معرفی کرد از جمله توهم، هذیان، غم شدید (مالیخولیا)، شادی و شعف شدید(مانیا).
همچنین او اصطلاح هیستریا (hysteria) را اختراع کرد. او به اشتباه فکر می کرد که هیستریا فقط در زنان روی می دهد و علتش این است رحم خشک، خالی و سبک می شود در نتیجه این زنان بدون هیچ علت ارگانیک نابینا یا فلج می شوند. (رحم سرگردان).
بقراط معتقد بود سایر رفتارهای آنرمال زمانی بوجود میآیند که عوامل محیطی مثل تغییر فصل یا عوامل فیزیکی مثل تب، صرع، شوک در چهار خلط بدن انسان عدم تعادل بوجود می آورد.
اخلاط چهار گانه عبارتند از : خون، بلغم، صفرا، سودا. مثلا صفرای زرد باعث مانیا و صفرای سیاه باعث مالیخولیا می شود.
چهره دیگر، گالن (Galen) پزشک مخصوص امپراطور روم که در زمینه های پزشکی از جمله نوروفیزیولوژی، نورآناتومی، نورولوژی، فارماکولوژی، روانپزشکی و فلسفه تبحر داشت نظریه رحم سرگردان را رد کرد و هیستریا را غم و ناراحتی زنان از دست دادن علاقه به زندگی جنسی نسبت داد.
بعد از سقوط امپراطوری روم نظریه های دمنولوژی در اروپا غالب شد. دمون به معنای عفریت، شیطان جن و لوژی به معنای شناسی.
در این زمان بسیاری از مبتلایان به مشکلات روانی به جای دریافت درمان و حمایت تحت بدرفتاری فیزیکی و شکنجه قرار می گرفتند و یا اعدام می شدند. بسیاری از مردم تمدن های کهن مثل مصر، چین، بابل و یونان فکر می کردند کسانی که مشکلات روانی نشان می دهند در تسخیر عفریت ها، ارواح خبیثه قرار گرفته اند و تلاش می کردند نوع عفریت ها و ارواح خبیثه را مشخص کنند تا بهتر بتوانند آن را بیرون کنند. برای این کار باید بدن فرد را به مکانی ناخوشایند تبدیل می کردند تا اعصاب ارواح و اجنه خرد شود و با رضایت خودشان از آنجا نقل مکان می کردند. به این ترتیب طی مراسمی مفصل به افراد جن زده فشار فیزیکی وارد می کردند مثل شکنجه، ضرب و شتم یا گرسنگی دادن، اما این کارها صرفا باعث افزایش رنج و عذاب قربانی می شد این روند تا قرن ۱۸ ادامه یافت.
اما اوضاع در انگلستان کمی بهتر بود و به صورت متمدن تری برخورد می کردند این افراد اول در دادگاه” دیوانگان” محاکمه می شدند تا درجه سلامت عقلی آنها مشخص شود و اگر دادگاه حکم می داد که دیوانه اند تحت حمایت قانون قرار می گرفتند.
با این حال دمنولوژی هنوز در مناطق عقب مانده دنیا مثل قبایل بدوی هائیتی و آفریقای غربی که در آنها سحر و جادو و وودو voodoo(نوعی چندگانه پرستی) رایج است مشاهده می شود.
البته جن گیری صرفا به کشورهای دور دست محدود نمی شود سال ٢٠١۴ خبری منتشر شد که در روزنامه های ایران بازتاب گسترده داشت، پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک های جهان اتحادیه بین المللی جن گیران را به رسمیت شناخت.
نوعی روان درمانی برای نابهنجاری هم از عصر حجر تا قرون وسطی وجود داشت به نام تِرفینینگ. این روش عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه کسانی که رفتار نابهنجار نشان می دادند هدف این بود ارواح خبیثه از جمجمه خارج شوند.
به همراه پیشرفت و تحولات فرهنگی در جوامع مختلف طرز فکر مردم در مورد اختلال های روانی عوض شد در قرن ١٩ معلوم شد بسیاری از رفتارهای بیماران روانی علت های فیزیکی دارد و این بیماری است که در شخصیت فرد تغییر ایجاد می کند. این تغییر مبنای رویکرد پزشکی و حرفه روانپزشکی شد.
اما ماهیت پزشکی ایجاب می کرد که هیجانهای روزمره زندگی مثلا غم و بی حوصلگی به دلایل فیزیکی مرتبط شوند و شخص با مراجعه به پزشک به دارو درمانی بپردازد در این حالت فرد خود را قربانی فرض میکند که هیچ کنترلی بر امور ندارد.
کم کم این موضوع مشخص شد که خیلی از اختلالهای روان در قالب فکری خود فرد است تا دلیل پزشکی. از اینرو شکل گیری مکتب روان پویایی یا سایکودینامیک با زیگموند فروید نورولوژیست اتریشی آغاز شد.
بعد از آن در دهه های ١٩۶٠ و ١٩۵٠ موج رفتارگرایی شکل گرفت.
در نگاه کلی تر مکتب های زیستی، روان پویایی، شناختی، رفتاری و پدیدارشناسی توضیح دهنده رفتارهای آشکار و پنهان هستند.
با کمی تعمق به سیر تحول روانشناسی متوجه این موضوع میشویم که خیلی از انگ هایی که به افراد دچار اختلال روان تا به امروز زده می شود به سالهای دور زمانی که روانشناسی به عنوان علم مطرح نبود بر میگردد. زمانی که انگ دیوانه و مجنون می زدنند.
امروز حمله به علم نوین روانشناسی رنگ دیگری گرفته است.
غیر متخصصین بدون در نظر گرفتن پیچیدگی و در یک نگاه ساده انگارانه با واژه های جذب، انرژی، فرکانس و جمله های بی سر و ته و عوام فریب بدون در نظر گرفتن پیامدهای بلند مدت آن تیشه به روان هم نوعان خود می زنند. از همه روشنفکران انتظار می رود برای از بین بردن دشواریهای روان بصورت جدی پویش خود جوش داشته باشند و تابوی داشتن روان رنجور را التیام بخشند.
بیشتر بخوانید: